رویای رهایی
هنر ادبیات اندیشه و...


غزل (1)

 

 این قطره نه باده ست که از جام شریده

اين قطره ي اشكيست كه بر پاي چكيده

 

عاشق از ازل رانده شد از درگه عشقش

 

اين قلب مگر قصه شيطان نشنيده

 

خوش باد چو يوسف كه عزيزي به زليخا

 

از دست تو با دست خودم جامه دريده

 

من در عجب از رونق بازار درين شهر

 

دل دست كسي هست كه نازي نخريده

 

اهو بچه كرد و به دمن پاي كشيده

 

شير است كه در لانه اش ارام گزيده

 

سيبي كه دهان خورده و افتاده به جويي

 

حوايي و طعم لب ادم نچشيده

 

شمعي و هواي پر پروانه نداري

 

ان شاعر از لوح و قلم دست کشیده

 

از مادر خود زاده مگردد چو من اي كاش

 

از عالم و ادم همه اميد بريده

 

رهاارديبهشت93-7001 خ .ا

 

**************************************************

باران گرفته است و هواي دلم دم است

فكرم هميشه غرقه ي درياي ماتم است

دستم قلم گرفته و شعري نوشته است

شعري كه واژه واژه چو باران نم نم است

پيچيده باز عطر گل سرخ حسرتا

اواره اي هميشه به دنبال همدم است

معناي زندگانيم از هيچ بودنم

اين رنج ها كه از غمشان مي كشيدم است

دل تشنه ي صداقت قابيل و عشق اوست

از بس ريا شنيدم و بس عقده ديدم است

اول قدم براي رهايي ازين عذاب

بايد قبول كرد كه اينجا جهنم است

راه بهشت ساختن از پوچ زندگي

تكرار سيب چيدن حوا و ادم است

مثل فسانه ي همه عاشقانه ها

نه اتفاق وصل و نه  نه رفتن فراهم است

حيراني ام به قول حميرا نتيجه ي

از شهد عشق مزه ي تلخي چشيدم است

بانوي پاك دهان كز نسيم شعر

سرخ گل لب تو به رقص دمادم است:

مي بارمت از عمر براي تراوتت:

شعري كه واژه واژه چو باران نم نم است

بر جلجتاي عشق و چليپاي فكر ما

جامانده هاي پرپر گلهاي مريم است

ترديدها مضايقه اما نمي كنند

فكرم هميشه غرقه ي درياي ماتم است...

رها ارديبهشت92

**********************************************

امشب گذشت روز دگر از جوانيم

چيزي نصيب من نشد هرگز به غير غم

رنجي تصاعدي است كه با اين همه چرا

درگير يك سكوت پر ابهام مانده ام

تنها تفاهم همه مان رنج يك دگر

ايشان شما من و تو و او جمله جام جم

از كف اميد رفته به انديشه هاي خويش

نزديك مي شوم به جهالت قدم قدم

شبگردم اعتراف به ايمان به هيچ چيز

پيدا تر از نهاني راهم نمي كنم

من كاغذ سفيد پر از هيچ هستي ام

يك نقطه كافي است براي نمايشم

با اين همه نتايج توليد مثل باز

تنهاتر از زمانه ي حوا و ادمم

گفتند گل به عشق مچينيد رهزنيست

طوفان دد چه ساده به يغما برد گلم

تعريف اگرچه نيست مرا واژه ي عدم

بودن درين معادله سخت است دم به دم

رهاارديبهشت 92

*****************************************

سرگشته ام هميشه ولي باز راهيم

در گير و دار علت و معلول واهي ام

مشغول يك قصيده كه هرگز نمي رود

ان سوتر از زمين و زمان داد و اهي ام

يك سوي اين معادله را كرده اند رنج

اي دست روزگار بكاهي نكاهي ام

بايد براي نامدگان فكر بكر داشت

اي واي من دوباره در افكار واهي ام

اري پدر چه بود نصيب تو از وجود

من اشتباه يك پدر اشتباهي ام

وقت عمل هميشه كم است از زمان فهم

يك امتحان اول ترم شفاهي ام

بر دوش باد بس كه گل سرخ ديده ام

از ابتداي امدنم در تباهيم

رهافرودين 91

.................................

دوباره يك شب ديگر خيال و رويايي

تو و من و غزل و غم شراب و ماوايي

شبانه نم نم باران قدم زدن با تو

بدون هيچ چرايي بدون ايايي

شكفته غنچه ي سرخ لبت به روي لبم

تويي كه قطره ي باران براي صحرايي

بدون حسرت عذرا شفا نمي باشد

براي تشنه ي وامق شراب ليلايي

تويي كه كوروش مهرت هويتم را ساخت

به فتح بابل قلبم نكرد پروايي

به حزن صوت حميرا عزيز رفته سفر

به راه مانده دوچشمم چرا نمي ايي؟

به تندباد حقيقت گل خيالم رفت

دوباره يك شب ديگر دوباره تنهايي...

رها اسفند 1391

**********************************************

دوباره يك شب ديگر دوباره تنهايي

من و زمان رسيدن به قاف شيدايي

دلم به ياس شد اهن چگونه دل بكنم

ز كهرباي دو چشمت در اوج گيرايي

منم شبيه تو و تو شبيه من اما

منم من و تو تو هستي نه من و تو مايي

تفالي زدم و حافظ ارمغانم داد

گرفت در اثرم شعله ي شكيبايي

((فراق و وصل چه باشد رضاي دوست طلب

كه حيف باشد ازو غير او تمنايي))

چنان ترك زده اين غم به چيني دل من

كه تكه تكه دلم مي شود به ايمايي

چنين نبود غمم مي كشيد اگر گل من

مسير ريشه اش ازقطره ام به دريايي

كه دوش باد به تشييع پرپر گل سرخ

ندارد از غزل عاشقي مدارايي

تو حافظا كه شفا را به مي حواله كني

كجاست ساغر و ساقي و باده پيمايي

به قول حافظ و سعدي امان ازين هجران

دوباره يك شب ديگر دوباره تنهايي

محمدكربلائي(رها)قم بهمن1391

***********************************************

از رها:تقديم به پارسي زبانان

براي شاخه گلي سرخ...

شايد براي خسته ي تن خواب مي اري

شايد براي تشنه ي لب اب مي اري

پيرم وليكن خفته در گهواره ي صبرم

در ارزو هستم برايم تاب مي اري

گردون تو حق داري ولي لعنت به اين حقت

در زير دندانت جگرها باب مي اري

زاييده بانوي خيالم دختر شعري

با شانه هايت گريه را اسباب مي اري

چشم ترم ماهي در رقص تلظي شد

با ابروانت طعمه در قلاب مي اري

شاخه گل سرخ لبانت دختر شرقي

از زخم غرب سينه ام سرخاب مي اري

خيام شعرم همت مي كرده امشب باز

جام غزل جز مي چه حرف ناب مي اري؟

رها دي ماه 91

********************************************

برای یک شاخه گل سرخ..........

بیا با من مدارا کن که مثل من تو تنهایی

تو هم مانند من هرشب مرا از دور می پایی

همیشه در توهم ها تو را می بینمت با من

که هر جایی که من هستم تو هم همواره انجایی

اسیر برزخی هستم که راهی از حصارش نیست

تو می ایی: نمی ایم ، میایم من: نمی ایی

حدیث گیسوانی که در اشعار قدیمی هست

هم اکنون نیز می خوانم ولی با سبک نیمایی

سلامم را نمی خواهی بگویی پاسخی ايا؟

تو را من چشم در راهم شباهنگام تنهایی

نگاهم غرق چشمانت سکوت و اخم اجباری

سکوتت جاودانی تر از اواز حمیرایی

نمی دانم امیدی هست؟اعجازی ثمر گیرد؟

که اخر بر سر دارند انفاس مسیحایی

رها کی می شوم از غم؟چه می شد اخر ای دنیا

اگر می شد بسازم با ضمیر من و تو،مایی...؟

رها اذر91

*********************************************

رسید نوبت باران و جاده ها نم شد

دوباره فرصت دیدار ما فراهم شد

شکوه شرجی یک عصر سرخ پاییزی

نفس زدی و نفس های من دمادم شد

نشست گرد اساطیر عشق روی زمان

تو سیب چیدی و شیطان دوباره ادم شد

نه طاقتی که نبوسم نه جرات خواهش

غریزه راه خودش را گرفت و کم کم شد

و من که در تپش لحظه های زود عبور

برای ثانیه ای جاودانه خواهم شد

و تو مهاجرتت ناتمام برگشتی

به یاد لانه سردت دوباره سردم شد

به غمزه ات اموختی مرا هزهزاران شک

ستاره ای بدرخشید و طالعم غم شد

تو دور می شدی و اه بی اراده سرم

به جای شانه ی تو روی شانه ام خم شد

رها مهر 91

********************************************

مصرع اول تضمين از سهراب سپهري ا

تقديم به او كه خود مي داند...

چرا گرفته دلت مثل اينكه تنهايي

منم شبيه توام پس چرا نمي ايي

تفاوت نشدن با نخواستن در چيست

قضا چه است و قدر زير سقف مينايي

مدام دور تسلسل زدم درين متضاد

و عشق فاصله اي كه گرفته معنايي

بيا كه پاي تو بايد ترك بياندازد

نه ديگري به چيني حساس تنهايي

چه تلخي ملسي هست چايي عمرم

اگر دو قند بمانيم پهلوي چايي

من از تلظي عشقت هميشه لبريزم

هميشه غرقه ي ان چشم هاي دريايي

رها شهريور 91

****************************************************

شعري اندوهناك از دوستي خواندم و چنين افتاد:

ليلاي بي مجنون من شيرين بي فرهاد شد

عذراي بي وامق شد و زلفي شد و بر باد شد

تهمينه بي رستم شده بهرام و گل اندام كو

فرخ لقاي بي امير كوهي كه بي فرهاد شد

مينو رخ زهره چه شد رودابه اي بي زال شد

اميخت در اغوش غم ابستن فرياد شد

گيسوي كفر حافظي گويا از اول قصه بود

دوران عاشق پيشگي افسانه بود از ياد شد

عاشق الف هجران دال معشوق يا وصلي گران

وقتي جدا افتاد دال شيدا ببين شياد شد

گفتيم ديواني غزل ما هيچ تنها يك نگاه

روزي همه كف مي زدند روزي دگر از ياد شد

زلفي به باد بنياد ناز معشوق را عاشق چه شد

گفتند بند است عاشقي از عاشقي ازاد شد

با اين غزل غم حل نشد درياي غم ساحل نشد

شعري شنيدم نيمه شب بغضي شكست و داد شد

رها شهريور 91

**************************************************

باران گرفته است و کسی می رسد ز راه

چیزی شبیه چهره ی مرموز قرص ماه

چیزی شبیه راوی افسانه های شب

چیزی شبیه یک کلمه برق یک نگاه

چیزی شبیه خاطره یا بیت یک غزل

با من نشسته از سر شب تا دم پگاه

چیزی شبیه ان که شبیه کسی نبود

چیزی شبیه کاغذ و یک نقطه ی سیاهرها

.........................................

خسته ام از گردش تکراری این سال ها

خسته از پند و نصیحت حکمت و امثال ها

بچگی ها فکر می کردم کبوتر راحت است

نکته ها اموختم از خون روی بال ها

از قضا اموختم دنیا الفبای قدر

بی کلاهی قد خم شد اقتضای دال ها

شهرت شیطان از ان گردیده عالمگیر که

پیروان منکرش کردند قیل و قال ها

گاه باید بت بسازی گاه شیطان بر بشر

گرگ و شبدر شیوه ی چوپانی این مال ها

کو بر و بازوی اویی تا تبر بردارد و

بشکند در ذهن ما اندیشه ی تمثال ها؟

بازهم جهد شبم امیخت با ایمان به کفر

خسته ام از گردش تکراری این حال ها

رها مهر 91

 *******************************************

من در طلب ان بت رويايي خويشم

در ارزوي مستي و شيدايي خويشم

هر لحظه گذر كرد و جواني زبرم رفت

هرثانيه هم صحبت تنهايي خويشم

هرچند كه ساكن شده در كوي غم هستم

سرگشته هنوز از دل حيراني خويشم

سال ازپي سال امد و عمري كه گران شد

بيخود شده از غفلت و هوشياري خويشم

مجنون شده از دوري معشوقم و اما

من در عجب از مستي ليلايي خويشم

گويند ازين شعر شوي شهره به عالم

بي شائبه من تشنه رسوايي خويشم

رها

*******************************************

راهيان ره تقدير به من گوش كنيد

گوش بر دختر اشعار من اغوش كنيد

يك نفس رخصت انديشه به شب را بدهيد

هر چراغي كه بدست امده خاموش كنيد

يادتان رفته كه ديريست كه سرگردانيد

عادت اين است كه پيش امده را نوش كنيد

عادت اين است ولي عادت سرگرداني

نشود عادت نسيان كه فراموش كنيد

*************************************

 

 

غير از سوال خويش ملالي نداشتم

اكنون عمر رفت و مجالي نداشتم

رويا براورنده ي افسانه هاي شرق

غير از تو ارزوي محالي نداشتم

شاید چو دست قابله بر گرده ام نشست

پرواز ارزو شد و بالي نداشتم

تعريف اگر براي نبودن وجود داشت

بر گردن وجود وبالي نداشتم

گفتم كتاب علت خود زير و رو كنم

معلول خسته بودم و حالي نداشتم

عمرم درين تسلسل ترديدها گذشت

غير از نبود خويش سوالي نداشتم

رها

************************************

مصيبت مي رسد هردم ازين ويرانه بر دل ها

نشايد راحت اسودن درين درياي مشكل ها

حكايت مي كنم دردي كه وصفش بر قلم نايد

هويدا درد ناپيداست بر اين غم خصايل ها

غريق موج بودن شد سراپا از ازل جانم

برين درياي مشكل ها نمي ايند ساحل ها

هزاران راه و بيراهه گرفتاريم و در جهليم

بسي اضداد در جان است و بسياري شمايل ها

همين بس دان كه مي رنجد دلم در سينه از تنگي

به ابياتم نمي گنجند از اين خصايل ها

سرشكم ديده مي شويد كه حتي عهد ازادي

سرشك اين ستم هرگز نمي شويد ز منزل ها

شبم در غم سحر ماتم چه رنجي هست بر ادم

از ان گرديم عاقل چونكه خود خوانيم جاهل ها

رهايي نيست از اين ننگ و گردش مي كند دوران

سر ساحل ندارد موج اين درياي مشكل ها

*********************************************

 


چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:,

|
 

نيمايي (1)

دلم مي گيرد از اين نسل بي حاصل
نشسته در كمين دايم به مهر ايين شب قاتل
محبت نيست مولانا كه ازتلخ حضور ادم و حوا
بسازد مل
امان از سنگدل مردم امان از دل.
دلم مي گيرد از اين نسل بي تعريف
نخرده ي از لب معشوق سرخ مي
نبرده ي دست بر جام لبالب عشق فرباده ي
دلم مي گيرد از چشم نشور هنگ بي فر مردم اين شهر
الا خيام در يابم
به شرب جامي از تلخينه شعر از زهر افيون هوار از دهر.
نگاهم كن ببين هستي
منم يك تكه ي ناچيز از جانت
تو ماري دوش ضحاك به اباد و
منم مخروبه دل،از دست رفته شهر ويرانت
خوشا فايض كه افسون پري اش كرد ديوانه
غزل در وصف هجران گفتن اسان است
امان از هجر عاشق كش
كه معشوقش ببيند دست بيگانه
امان از هجر معشوقي كه عاشق را نمي داند چرا چشمان تر دارد
چه ها در دل گذر دارد
بسي زنهار از هجري كه عاشق چون بفهماند به معشوقش
كه معشوقم بهل دست رقيبان را كه دستان تو قيمت بيشتر دارد
كجا ان دست هاي خشك و صحرايي
تو را نشناس به من جان
مقام امن بر گلهاي تر دارد؟
چه فرجاميست در جنگ ميان بخت جبر و عاشق دلسرد
به جز ديوان شعري كه سرود از واژه هاي درد
به جز من ها نمي دانم.
چه حاصل دارد اين اورد؟
مثال تو نمي باشد شبيه قصه ي انگشت در جمع تو و نارنج با خنجر
ستايش بود يوسف را
چه كس قلب تو را دارد كنون باور؟
مگر يادت نمي ايد
شبانه گريه هاي  زمزم چشمان حسرت ديده ي هاجر.
لبها خشك و چشمان تر.
عجب عاشق به دست و پاي مي جورد دل خشكيده ي مردم.
وليكن زمزم فهمي نمي يابد
كه مي ماند تلاش ابتر.
نه اعطاييست از ساغر.
به سوي وادي ايمن ،طور عشق مي فرماد.
به قول (ميم اميدم )شاعر نوميد اي فرياد
جهان سست است و بي بنياد
ازين فرهادكش فرياد اي فرياد اي فرياد...
تبر بر بيستون بي همتي ماندست
نمي بينم بر و بازوي فرهادي
گذشت ان عاشقي ها دي.
كجا وامق كه از باروي سخت كاخ اين فرهنگ ضحاكي رود بالا؟
براي نوش يك جرعه ي لب از عذرا.
چه مرگم هست؟
ايا هيچ كس از من نمي پرسد كه بردار از شكايت دست؟
ايا هم نمي پرسد چه دردم هست؟بيمارم؟
كه خوان نعمت از لذت پر است و من سراغ از سير عشق و
ناله از كم عدس دارم؟
قيامت در همين لحظه ست
ببين پاشده از هم مهر در ادم
بغل دارد جنين قبل از تولد زانوي ماتم
ببين درياي احساسي چه اشفتست
ببين تاريك اختر بخت حوران خيابانگردشدم دلسرد
ببين درياي خون دل كه درمان نيست
كجايي كشتي اويي
كه در فتح خدانايان كنعان نيست.
اه اي ادم:
مثل او كور است و بخشنده
طلا را فرض مس دارد
تو اما در پي رد بهاي اصلي ان باش.
 
و يا موري كه از بار محبت ها
ضعيف از درد غارت ها

اگر او مور باشد تو سليمان باش.

 اه بانويم

مقام گوشه ي چشمت نشين شاه نشمارم؟
ولي در حسرت و ترديد مي مانم.
تو اگه باش
ايا هم تو مي داني؟
كه ميزان ترازوي بهاي سرخ لبهاي تمشك تو
زبان بي حس و چشمان كور مردم هرگز نيست؟
دل از كف دادن اسان نيست.
لياقت عشق مي خواهد.
بانويم تو مي داني؟
اگر روي زمين فرهاد،وامق،ان پرستي نيست
تو شيرين و تو عذرا و تو انيسا كه مي ماني.
بانويم بياور مي
به مي حتي اگر هرگز نگيرد ناله هايم سر
خيال بودن با تو
درين محصور تو در تو.
مگو هان شاعرا مي واژه ي كهنه ست
نمي داني مگر مي كهنه تر بهتر
دلم مي گيرد از اين نسل بي حاصل
بانويم بياور مي
رسيد از ره شب قاتل.
فرو بگذارمت بگذر
فرا بگزينمت مگذر...
رها خرداد92 با دلي خون سينه اي چاكاچاك
************************************************
براي شاخه گلي سرخ:
اه بانويم
هلاعشق زليخايي ت نستودند
درباور به ميزان لياقت هاي قلب تو.
گل سرخم ، به دنبال پر گلبرگ هاي تو
زند تك مردم چشمان غم بيناي من دو دو
اه اي بانو
 بداني يوسف قلبم،
قسم بر شور دستانت كه هرگز من اگر از خلوت عشق زليخاييت بگريزم
كه غوغا بود از ترديد و ترس و من نمي دانم
كه خود از عشق لب هاي تو لبريزم
به فكرجبر ممكن بودم ونا ممكن و حتي اگرها و 
از استفهام سرريزم.
خبر كي داشت از ناگفته هاي يوسف قلبم.
كه مي داند كه سودابه چه در دل داشت
وقتي كه
سياوش پاي در اتش نها ن مي شد
كه وايم اتش بي رحم معشوقم نسوزاند
اه من تنها خبر دارم 
چگونه شعله ي نامريي شورش مرا سوزاند
چه سوزي بود در احساس قلب دي
نشيند حال من شايد چو خاكستر به رخ  فر  وي
نمي دانم
كه شايد كو ري چشمان يعقوب نگاه من
به اعجاز شميم دست محروم زليخاي دلت يكباره بينا شد
زليخايم صبوري كن
كه ساقي دوش ما فعلا عروج تاك خواهد شد
كه تا گاه وصال ما
به دست اهرمن فرهنگ اين مردم
بسي پيراهن از تزوير نزديكان و ناداني دوران
يا به دستان تضاد رفتن و ماندن
و يا شور هماغوشي كه چاكاچاك خواهد شد
رهاخرداد92

****************************************

به مادر نداشته ام ، شاخه اي نيلوفر...
ببين مادر
نشسته گرد و خاك زود پيري روي چشمانم
كه اميد نگاهت را اگر از من بگيري هيچ وتنهايم
شكسته گرچه فلبم
در هوايت من نفس دارم
ببين درگاه قلبم را كه دايم رو به دورادور مهرت باز بگذارم
به شوق گاه ديدارت 
به شوق خنده ي لبهاي گل بارت
تو را هرشب
ببين من چشم در راهم.
گل رويايي دست عروس مهرباني گوش كن مادر
قسم بر مست لبخندت
نگاهم كن كمي با چشم هاي خسته ات ديگر
نمي بيني دلم با خاطراتت مي تپد هر روز؟
به تقويمت نگاهي كن
چقدر از عمر من با رفتنت از دستهايم رفت؟
و ياد ان تبسم هاي نيلوفر اداي تو  
دل پر خون من مي تفت؟
گريزان است از من بخت:
نگاهم كن مرا اي پاكيت دوشا بدوش شان نيلوفر
ببين در حسرت برق نگاهي تر
به جاي شاعر شاد از شكوف نيلياي خند و مي خندت
تمام روز دل تنگت
شدم يك شاعر تنها سرودم شعر
از ايمان به نيلوفر
و اينك شعرهايي كه سرودم تا بيايي و بخوانيمش
گلم در زير باران مانده در دفتر...رها مهر92
************************************

شنبه 5 مرداد 1392برچسب:,

|
 

ترانه(1)

 

 

 

چه جوري مي تونم از حال و هوات دل بكنم

 

راه جبراني نداره اشتباه رفتنم

 

فكر مي كردم كه اگه خبر بشن دور و برت

 

هم دلت ميشن و همصداي گريه كردنت

 

توي اين غربت تنهايي باز اواره شدم 

 

تو رو از پيش خودم روندم و بيچاره شدم

 

گل سرخ من دلم تنگ براي غنچه هات

 

براي شكفتن خنده ي غنچه ي لبات

 

كاش ميشد يه فرصت دوباره پيدا بكنيم

 

دستامونو دوباره تو دست هم جا بكنيم

 

چقده سخته حالا بي خبرم از تو دلت

 

خبر از قهوه ي چشمات و لباي عسلت

 

فره انگيز دلم خاطره هامون يادته

 

من مي گفتم تو رو ميخوام تو مي گفتي عادته

 

اما امروز كجايي ببيني روز و حالمو

 

ببيني بي تو  شدن چه جور شكسته بالمو

 

انگار از دنيا جدايي سهم هرچي عاشقه

 

مرور خاطره ها شكنجه ي دقايقه

 

نمي بينه هيچكسي گرگ كمين نشسته رو

 

ناسزا ميدن فقط عاشق دل شكسته رو

 

ياد اون بوسه بخير كه از لبات گرفتمش

 

منتظر م از رو لبام  رو ي لبات پس بدمش

 

رها مرداد92

 

 


پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:,

|
 
نازترین عکسهای ایرانی

 

 

ر

 

مرداد 1394
ارديبهشت 1393
مهر 1392
مرداد 1392
تير 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391

 

چگوارا
به هر گل می رسم بوی تو بینم
جديدها
غزل (1)
نيمايي (1)
ترانه(1)
سپيد(1)
سپيد(2)
غزل(2)
دوبيتي(1)
چارپاره(1)
چارپاره(2)
بگذار سراب لبهايت را...
به جان انكه دوستش داري
راز نم باران
و شاعرانه دروغ مي گويد- تو بگو
پرسيد چقدر دوستش دارم
شايدكه دستاي تو
بشنو از ني-كوچه ها سربسته
شعر اعتراف 6 و امروز درست دوازدهم مارس1943 است
باورت نمي شود
انهاسنگ تراشاني...یک نفربا من اعتراف کند قسمت اول : تاویل بشری
من منتظر مي مانم و...
به رویای رهایی خوش امدید.تا چه افتد...

 


کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 140
بازدید ماه : 140
بازدید کل : 4065
تعداد مطالب : 24
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


src="http://s07.flagcounter.com/count/GFy1Qu/bg_FFFFFF/txt_000000/border_CCCCCC/columns_2/maxflags_18/viewers_0/labels_0/pageviews_0/flags_0/" alt="Flag Counter" border="0"> امار سايت ديكشنري امارگير www.shereno.com شعرنو

.: Weblog Themes By www.NazTarin.Com :.


--->